Document Type : Original Article
Authors
1 Ph.D. Student in Accounting, Department of Accounting and Finance, International Campus, Urmia University, Urmia, Iran
2 Assistant Professor, Department of Accounting and Finance, Faculty of Economics and Management, Urmia University, Urmia, Iran
Abstract
Keywords
Main Subjects
منابع مازاد (راکد) سازمانی یا فراوانی این منابع (شامل منابع مالی و انسانی) در سازمانها مشتمل بر منابعی است که فراتر از الزامات و نیازهای کنونی آنها تدارک دیده شدهاند. نمونههایی از منابع و ظرفیتهایِ مازاد (راکد) سازمانی عبارتاند از: منابع مازاد (راکد) انسانی شامل «ارائۀ آموزشهای مازاد به کارکنان»، «توجه مازاد به دغدغههای شخصی و خانوادههای کارکنان»، «ارائۀ فرصتهای مازاد برای احیای قابلیتهای کارکنان» و «اعطای تسهیلات مالی و رفاهی مازاد به کارکنان» و همچنین، منابع مازاد (راکد) مالی از جمله «اضافۀ سود پرداختی به سهامداران»، «اضافه دستمزد پرداختی برای حفظ نیروی کار»، «عایدی پرداختی مازاد بر حقوق به مدیران اجرایی»، «وجوه پرداختی برای رضایت افراد و زیرگروهها» و «موجودی منابع بلااستفاده و هزینهنشده» (ساغروانی و همکاران، 1392).
به طور کلی، چهار نقش کلیدی ظرفیتها و منابع مازاد (راکد) مالی عبارتاند از: 1. این منابع، ضمنِ حفظ کارکنان و تشویق آنان به مشارکت بیشتر سازمانی، محرکِ نیروی کار برای دریافت پاداشِ بیشتر از سازمان هستند (Lin et al., 2011). 2. ابزاری مؤثر برای مقابله شرکتها با چالشهایِ پیش رو هستند. برای نمونه، این منابع، با ارائۀ گزینههایِ بیشتر برای رسیدن به هدف مشترک، منجر به تسهیل فرایند تصمیمگیری در شرکتها میشوند. 3. شرکتهای دارایِ سطوح بالایِ منابع مازاد مالی از انگیزهها و ظرفیتهای بیشتری برای انجام فعالیتهای تحقیق و توسعه و سرمایهگذاری در تکنیکها و فناوریهای بهروز برای حفظ و افزایشِ مزیت رقابتی برخوردار هستند. 4. این منابع در راستای واکنش به تغییرات محیطی نیز، از طریق عملیاتیکردن برنامههای راهبردی شرکت، تسهیلکننده هستند (Brida et al., 2016 Yoon et al., 2018;).
از سوی دیگر، در زمینۀ ظرفیتها و منابع مازاد (راکد) انسانی، چهار رویکرد راهبردی، انسانی، منفعلانه و مخالف وجود دارند. بر اساس رویکرد راهبردی، ارائۀ خدمات به کارکنان و نیروهای انسانیِ مازاد از طرف کارفرمایان لازم و ضروری است و این امر با نیت بهرهبرداری و استفاده از آنان در زمانهای بحرانی و حساس آینده انجام میشود. مطابق رویکرد انسانی، ارائۀ خدمات به کارکنان و نیروهای انسانی مازاد وظیفۀ انسانی کارفرمایان تلقی میشود. بر مبنای رویکرد منفعلانه، ارائۀ خدمات به کارکنان و نیروهای انسانی مازاد صرفاً به صورت ناآگاهانه و مبتنی بر اقدامات فردی و غیرنظاممندی است و جهتی معین را دنبال نمیکند. در نهایت، طبقِ رویکرد مخالف، از نظر کارفرمایان، ارائۀ خدمات به کارکنان و نیروهای انسانی مازاد اقدامی زائد و نشانگر هزینههای غیرضروری است. این کارفرمایان فقط حاضر به تخصیص حداقلِ مبالغ قانونی به کارکنان خود هستند (ساغروانی و همکاران، 1393).
به هر حال، در زمینۀ ضرورت وجودِ ظرفیتها و منابع مازاد (راکد) سازمانی (به ویژه منابع مازاد (راکد) مالی)، دیدگاههای موافق و مخالف زیادی وجود دارند. برخی از صاحبنظران وجود این ظرفیتها را مفید و ضروری، و گروهی دیگر، تدارک این ظرفیتها و منابع را نه فقط مفید، بلکه مضر نیز دانستهاند. طرفداران و موافقان منابع مازاد (راکد) مالی معتقد هستند این منابع و ظرفیتها در حل تعارضات و کاهش رفتارهای سیاسی مفید و سودمند هستند. همچنین، این منابع در توزیع عادلانۀ فرصت بین همۀ مشارکتکنندگان دارای نقش اساسی هستند و در شرایطِ وجود تغییرات محیطی نیز مانند ضربهگیر عمل میکنند. در نهایت، این منابع و ظرفیتها میتوانند تسهیلگر رفتارهای خلاقانه و نوآورانه در سازمانها باشند. به هر حال، مخالفانِ ظرفیتها و منابع مازاد (راکد) مالی، عمدتاً بر اساسِ نظریۀ نمایندگی[i] (کارگزاری یا عاملیت)، معتقد هستند مدیران ممکن است در راستای دستیابی به منافع شخصی خود، از این منابع سوءاستفاده کنند. از این رو، وجود ظرفیتها و منابع مازاد (راکد) مالی منجر به رفتارهای ناکارا و غیربهینه در سازمانها میشود (ساغروانی و همکاران، 1392). در این راستا، هویین و همکاران (2018) باور دارند از منابع مازاد (راکد) میتوان در شرایط مواجهشدن بنگاههای اقتصادی با وضعیتهای غیرقابل پیشبینی یا در زمان قصد آنان برای سرمایهگذاری در فرصتها و چالشهای جدید از جمله گسترش حضور آنان در بازارهای جدید استفاده کرد (Huynh et al., 2018). به هر حال، کیم و بتیس (2014) بر مبنای چارچوب نظری جایگزین، بر محدودیتِ نگهداری میزان منابع مازاد تأکید دارند. آنها معتقد هستند اگر از این منابع به اندازۀ کافی استفاده نشود، این امر ممکن است نشانگر هزینۀ فرصت باشد یا حتی به دلیل افزایش سطحِ اختیارات مدیران، ممکن است به تعارض نمایندگی منجر شود (Kim & Bettis, 2014).
در زمینۀ ظرفیتها و منابع مازاد (راکد) انسانی نیز، برخی از پژوهشگران معتقد به نقش بازدارندگی این دست منابع هستند؛ به طوری که این ظرفیتهای مازاد، به ویژه در زمان مواجهشدن بنگاههای اقتصادی با بحران، بار مالی و تأثیرات منفی بر عملکرد سازمانها خواهند داشت. از سوی دیگر، سایر پژوهشگران باور دارند منابع مازاد (راکد) انسانی دارای نقش پیشران و ضربهگیر هستند و میتوانند تأثیر مثبت بر عملکرد شرکتها داشته باشند. به هر حال، این منابع و ظرفیتهای مازاد (راکد) انسانی بعضی اوقات به صورت اختیاری و به دلیل اعتقادِ مدیران به نقش ضربهگیر و پیشرانبودنِ این منابع در سازمانها ایجاد میشوند و گاهی نیز به دلیل وجود منحنی یادگیری در سازمانها (یعنی با گذشت زمان و افزایش یادگیری در کارکنان، مدت زمانِ انجام کارها کاهش مییابد و ممکن است تعدادی از کارکنان بیکار بمانند) به وجود میآیند (سیدنقوی، 1400).
از این رو، با توجه به دیدگاههای موافق و مخالف در زمینۀ ضرورت وجودِ منابع مازاد در شرکتهای بورسی، این پرسش مطرح میشود که روابط بین منابع مازاد (راکد) مالی و انسانی با سودآوری، در حالت کلی و در رابطه با شرکتهای بزرگ بورسی کداماند؟ و اینکه کدام یک از دیدگاههای موافق و مخالف در این زمینه غالب هستند. به بیان دیگر، در این پژوهش، دیدگاههای موجود در این حوزه از لحاظ تجربی تبیین شدهاند. پژوهش حاضر میتواند راهگشای این موضوع مهم مالی-رفتاری شود و مدارک تجربی مربوط را در این راستا ارائه کند.
به دلیل وجود نظراتِ مختلف در رابطه با ضرورت وجودِ منابع مازاد (راکد) مالی و انسانی و عدم تأییدِ تجربیِ دیدگاه غالب در این حوزه و توجه ویژۀ سهامداران به سودآوری بنگاههای اقتصادی در بازار سرمایه، انجام این پژوهش از اهمیت و ضرورت زیادی برخوردار است. انتظار میرود نتایج مطالعۀ حاضر، ضمنِ راهنمایِ سرمایهگذاران در زمینۀ اتخاذِ تصمیمگیریهای درست و منطقی، میتواند کارایی نیروی انسانی، تخصیص بهینۀ منابع مالی در بازار سرمایه و در نهایت، کارایی بورس اوراق بهادار تهران را در پی داشته باشد.
به طور کلی، نوآوری و دانشافزایی این پژوهش در آن است که برای نخستین بار نقش منابع مازاد (راکد) مالی و انسانی در سودآوری شرکتهای بورسی (به ویژه در شرکتهای بزرگ در مقایسه با شرکتهای کوچک و متوسط) و آن هم به شکل غیرخطی (سهمی) را بررسی و تبیین کرده است.
در ادامه، مبانی نظری و توسعۀ فرضیهها، روششناسی و یافتههای پژوهش و بحث و نتیجهگیری ارائه شدهاند.
مبانی نظری، پیشینۀ پژوهش و توسعۀ فرضیهها
مطابق نظریۀ رفتاری شرکت[ii]، منابع و ظرفیتهای مازاد (راکد) سازمانی به عنوان منابع اضافی میتوانند در راستای انطباق سازمانی با تغییرات محیطی عمل کنند (Geiger & Cashen, 2002 Li, 2021;). همچنین، شرکتهای دارای منابع و ظرفیتهای مازاد (راکد) سازمانی، در شرایط و وضعیتهای بد (Bradley et al., 2011)، در بازارهای بسیار رقابتی (Lecuona & Reitzig, 2014) و همچنین، در زمان انجام تغییرات ناگهانی و راهبردی (Bentley & Kehoe, 2020) میتوانند بهتر عمل کنند. بنابراین، منابع و ظرفیتهای مازاد (راکد) سازمانی برای بهبود سودآوری و عملکرد شرکتها مفید و ضروری هستند. به بیان دیگر، این منابع به دلیل برخورداری از ویژگیهای خاص و منحصربهفرد میتوانند بر سودآوری شرکتها تأثیرگذار باشند (Li, 2021). به هر حال، از دیدگاه گروههای مخالف با منابع و ظرفیتهای مازاد (راکد) مالی و عمدتاً بر اساس نظریۀ نمایندگی (کارگزاری یا عاملیت)، وجود این منابع منجر به رفتارهای ناکارا و غیربهینه در بنگاههای اقتصادی میشود.
به طور کلی، از نظر صاحبنظران (Daniel et al., 2004; George, 2005; Carnes et al., 2019 Li, 2021; )، طبقهبندیهای مختلف منابع مازاد (راکد) مالی عبارتاند از:
منابع مازاد مالی جذبشده[iii] یا قابل بازیافت[iv]: منابعی که از قبل به شکلِ سرمایه و هزینههای اضافی در شرکت جذب شدهاند و ممکن است در زمانی نامطلوب بازیابی و مجدداً استفاده شوند.
منابع راکد مالی جذبنشده[v] یا موجود[vi]: منابعی که در طراحی فنی سازمان گنجانده نشدهاند.
منابع راکد مالی بالقوه[vii]: این منابع بیانگر ظرفیت سازمانها برای دریافت منابع اضافی از محیط بیرونی، از جمله افزایش بدهی (تأمین مالی) از طریق انتشار اوراق استقراض یا افزایش سرمایه (تأمین مالی) از طریق انتشار سهام و همچنین، ظرفیت دریافت کمکهای دولتی و ... توسط سازمانها هستند.
لی و وو (2016)، منابع مازاد مالیِ جذبشده را به عنوان منابع مازاد مالی تعهدشده برای جذب نیروهای انسانی، هزینههای مازادِ سربار تعهدشده، هزینههای مازادِ تعهدشده در راستای افزایشِ شهرت شرکت و سایر هزینههای اداری مازاد تعهدشده تعریف کردند (Lee & Wu, 2016). همچنین، منابع راکد مالی جذبنشده را به عنوان داراییهای جاری و نقدیِ راکد و تعهدنشده تعریف کردند که نشانگر تواناییهای شرکت در راستای ایفای تعهدهای جاری است. در رابطه با شاخصهای سنجشِ منابع مازاد مالی جذبشده در شرکتها، میتوان به نسبت بالای هزینههای عملیاتی به فروش و نسبت بالای حقوق مالکانه به بدهی اشاره کرد. به هر حال، نسبت بالای دارایی جاری (از جمله موجودی نقد) به بدهی جاری معیاری برای سنجش منابع راکد مالی جذبنشده است. در حالی که منابع مازاد مالی جذبشده در زمینۀ هموارسازی عملیات روزانۀ شرکت و برای مقابله با فشارهای داخلی مفید و ضروری هستند، منابع راکد مالی جذبنشده میتوانند به شرکتها در زمینۀ دستیابی به اهداف جدید، از جمله سرمایهگذاری در فرصتهای جدید و تنوعبخشیدن به بازار تولید کمک کنند (Zhang et al., 2018; Nguyen et al., 2019 ).
از نظر انعطافپذیری و قدرت نقدشوندگی، منابع مازاد مالی جذبشده در فرایندها و فعالیتهای شرکت، به دلیل برخورداری از قدرت نقدشوندگیِ ضعیف و در نتیجه انعطافپذیری کم، فقط برای اهداف خاص میتوانند استفاده شوند؛ زیرا تبدیل آنها به منابع خاص مورد نیاز برای مدیران (آن هم در مدت زمان کوتاه)، بسیار دشوار است (Latham & Braun, 2008). از سوی دیگر، از منابع راکد مالی جذبنشده، به ویژه از منابع راکدِ دارایِ قدرت نقدشوندگی زیاد، میتوان برای مقابله با رقابت در بازار محصول و فشارهای نهادی در محیط رقابتی، و همچنین در راستای پاسخگویی به تقاضاهای متنوع منابع و در راستای واکنش سریع به تغییرهای محیطی استفاده کرد (Suzuki, 2018). به بیان دیگر، این دست منابع از میزان انعطافپذیری زیادی نیز برخوردار هستند. به هر حال، منابع راکد مالی بالقوه، منابعِ آتیِ قابل دریافت از محیطِ بیرون از سازمان، از جمله دریافت حمایتهای دولت یا جامعه و ... هستند (Pan et al., 2016).
همچنین، از دیدگاه میزانِ اختیار مدیریتی، منابع مازاد مالی جذبشده به عنوان ظرفیتهای بلااستفاده، نشانگر هزینههای اضافی سازمانی با میزانِ اختیار کم مدیران در استفادۀ مجدد از آنها هستند. این در حالی است که مدیران برای استفادۀ مجدد از منابع راکد مالی جذبنشده، به عنوان منابع تعهدنشده در یک سازمان، و در راستای متعهدکردن آنها به استفادههای جدید، از میزان اختیار زیادی برخوردار هستند. به بیان دیگر، از منابع مازاد مالی جذبشده ترجیحاً میتوان برای کسبوکار فعلی و گسترش آن استفاده کرد، زیرا این منابع را بهسختی میتوان از استفادۀ فعلی خود خارج کرد و مجدداً برای استفادههای جایگزین مورد استفاده و بهرهبرداری قرار داد. در مقابل، منابع راکد مالی جذبنشده بهآسانی میتوانند برای استفادههای جدید به کار گرفته شوند (Huang & Li, 2012).
در نهایت، انواعی مختلف از محدودیتهای حاکم بر منابع مازاد (راکد) مالی (شامل منابع مازاد (راکد) مالی جذبشده و جذبنشده) وجود دارند. برای نمونه، یکی از محدودیتهای حاکم بر منابع مازاد مالی جذبشده در رابطه با تولید نهایی شرکت است؛ زیرا پس از تولید، از محصول نهایی شرکت، تقریباً به طور انحصاری فقط میتوان برای گسترش فروش در بازارهای فعلی استفاده کرد. نمونهای دیگر از محدودیتهای حاکم بر منابع مازاد مالی جذبشده در زمینۀ ماشینآلات و تجهیزات مورد استفادۀ شرکت است. در حالی که میتوان از این منابع برای تولید محصول فعلی و گسترش تجارت (کسبوکار) کنونی استفاده کرد، میتوان این منابع را با بازارها و محصول جدید طراحیشده، ولی مرتبط نیز، به اشتراک گذاشت؛ هرچند احتمال کمتری وجود دارد که منابع یادشده در زمینۀ کسبوکار جدید به طور کامل مورد استفاده و بهرهبرداری قرار گیرند. به طور مشابه، در رابطه با منابع مازاد انسانی جذبشده، میتوان به وجود کارکنان واجد شرایط و تیمهای مدیریتی اشاره کرد که در راستای انجام تعهدهای فعلی، آموزش دیده و مهارت بیشتری کسب کردهاند. هرچند این کارکنان و تیمهای مدیریتی میتوانند در زمینۀ انجام کسبوکار جدید آموزش ببینند، به هر حال، چنین استقرار مجددی با مشکلات و هزینههای بیشتری مواجه است (Argilés-Bosch et al., 2016).
در این راستا، نتایج پژوهش قبلی آرژیلس-بوش و همکاران (2018) بیانگر وجود رابطۀ سهمی (غیرخطی) از نوع معکوس U بین منابع مازاد (راکد) مالی بالقوه (بر مبنای معیار نسبت بدهی به حقوق مالکانه) و معیارهای مختلف سنجش عملکرد شرکت (از جمله بازده دارایی، بازده حقوق مالکانه و رشد فروش) است. این نتیجه همراستا با نظریههای رفتاری شرکت (تا قبل از رسیدن به نقطۀ بهینه) و نمایندگی (بعد از نقطۀ بهینه) است (تأیید رابطۀ سهمی از نوع معکوس U). به هر حال، دیگر نتایج آنان حاکی از عدم تأیید رابطۀ سهمی (غیرخطی) بین منابع مازاد (راکد) مالی جذبنشده (برحسب معیار نسبت وجه نقد) و منابع مازاد (راکد) مالی جذبشده (بر اساس معیار نسبت هزینۀ عملیاتی به فروش) با معیارهای مختلف سنجش عملکرد شرکت است (Argilés-Bosch et al., 2018). ویرسما (2017) نیز بارو دارد فراوانی منابع مازاد (راکد) سازمانی منجر به مزایای بیشتری برای شرکتها میشود؛ زیرا در این شرایط، شرکتها قادر خواهند بود فرصتهای سرمایهگذاری سودآور زیادی به دست آورند. نتایج وی حاکی از آن است که منابع راکد مالی جذبنشده (موجود) دارای ارتباط مثبت و در مقابل، منابع مازاد مالی جذبشده (قابل بازیافت) دارای ارتباط منفی با عملکرد سازمانی هستند (Wiersma, 2017). به هر حال، پایلمان و وناکر (2015) معتقد هستند فراوانی منابع موازی (منابع مازاد (راکد) مالی و انسانی) و محدودیتهای منابع موازی (فقدان منابع مازاد (راکد) منابع مالی و انسانی) برای عملکرد و بقای شرکتها بهینه نیستند (Paeleman & Vanacker, 2015). بائو و همکاران (2019) نیز به این نتیجه رسیدند که منابع مازاد سازمانی با اختیارات زیاد (منابع مازاد سازمانی موجود یا جذبنشده) ارتباطی مثبت و معنادار با رشد عملکرد شرکتها دارند و در این راستا، قابلیت نوآوری محصول و قابلیت نوآوری فرایند نقش میانجی دارند (Bao et al., 2019).
بر این اساس و با توجه به دیدگاههای موافق و مخالف در زمینۀ ضرورت وجودِ منابع مازاد (راکد) انسانی و مالی و به دلیلِ وجودِ طبقهبندیهای مختلف منابع مازاد (راکد) مالی، انتظار میرود رابطۀ بین این منابع با سودآوری شرکتها، غیرخطی (سهمی) باشد. از این رو، فرضیههای 1 و 2 پژوهش به شرح زیر تدوین و صورتبندی شدهاند:
فرضیۀ 1: بین میزان منابع مازاد (راکد) انسانی و سودآوری شرکتها، رابطۀ سهمی (از نوع معکوس U) وجود دارد.
فرضیۀ 2: بین میزان منابع مازاد (راکد) مالی و سودآوری شرکتها، رابطۀ سهمی (از نوع معکوس U) وجود دارد.
فرضیۀ 2-1: بین میزان منابع مازاد مالی جذبشده (قابل بازیافت) و سودآوری شرکتها، رابطۀ سهمی (از نوع معکوس U) وجود دارد.
فرضیۀ 2-2: بین میزان منابع راکد مالی جذبنشده (موجود) و سودآوری شرکتها، رابطۀ سهمی (از نوع معکوس U) وجود دارد.
فرضیۀ 2-3: بین میزان منابع راکد مالی بالقوه و سودآوری شرکتها، رابطۀ سهمی (از نوع معکوس U) وجود دارد.
از سوی دیگر، توجه به این نکته مهم به نظر میرسد که اساساً منابع مازاد (راکد) از ویژگیهایی متفاوت برخوردار هستند. برای نمونه، منابع مازاد (راکد) انسانی قابلیت تعویض (جایگزینی)[viii]، قابلیت نقلوانتقال (بهکارگیری مجدد)[ix] و قابلیت تطبیقپذیری[x] کمتری نسبت به منابع مازاد (راکد) مالی دارند، زیرا برای جابهجایی کارمندان و کارکنان به وظایف و مأموریتهای مختلف، زمان بیشتری لازم است (Nason & Wiklund, 2018). در عین حال، به نظر میرسد میزان سهولت بهکارگیری مجدد منابع مازاد (راکد) سازمانی و به ویژه منابع مازاد (راکد) انسانی، تابعی از اندازه و بزرگی سازمانها باشد. در این زمینه، لای و همکاران (2016) باور دارند شرکتهای کوچک و متوسط تمایل به منابع مازاد (راکد) انسانیِ کمتری دارند و این امر مستلزمِ استفادۀ حداقلی از نیروی انسانی است تا آنها بتوانند به طرزی مؤثر عمل کنند و از این طریق، فرصتها را برای کاهش نیروی انسانی خود مهار کنند. همچنین، در رابطه با شرکتهای کوچک و متوسط، بازگرداندن و بهکارگیری مجددِ نیروی انسانی مازاد (راکد) آسانتر است، زیرا در اینگونه بنگاههای اقتصادی، کارمندان معمولاً چندوظیفهای و قادر به ایفای سایر مسئولیتهایِ فاقد کارمند هستند (Lai et al., 2016).
در مقابل، کارکنانِ شرکتهای بزرگ در مهارتهای خود تخصصِ بیشتری دارند و احتمال کمتری وجود دارد که بتوانند عدم حضور همکاران خود را جبران کنند. همچنین، شرکتهای کوچک و متوسط با میزان کم منابع مازاد (راکد)، در برابر شوکهای غیرمنتظره آسیبپذیرتر هستند و این موضوع باعث میشود ارزش منابع مازاد (راکد) برای شرکتهای کوچک و متوسط بیشتر از شرکتهای بزرگ باشد. در این راستا، لفوره (2023) با انجام پژوهشی در کشور فرانسه به این نتیجه رسید که هم تأثیرات منفی و هم تأثیرات مثبتِ منابع مازاد (راکد) انسانی برای شرکتها و بنگاههای اقتصادی کوچک و متوسط، قویتر از بنگاههای اقتصادی بزرگتر است (Lefebvre, 2023). بنابراین، فرضیههای 3 و 4 پژوهش حاضر به شرح زیر صورتبندی شدهاند:
فرضیۀ 3: رابطۀ سهمی (از نوع معکوس U) بین میزان منابع مازاد (راکد) انسانی و سودآوری شرکتهای بزرگتر نسبت به شرکتهای کوچک و متوسط مسطحتر[i] است. به بیان دیگر، میزان سودآوری بهینۀ ناشی از منابع مازاد (راکد) انسانی در شرکتهای کوچک و متوسط بیشتر است.
فرضیۀ 4: رابطۀ سهمی (از نوع معکوس U) بین میزان منابع مازاد (راکد) مالی و سودآوری شرکتهای بزرگتر نسبت به شرکتهای کوچک و متوسط مسطحتر است. به بیان دیگر، میزان سودآوری بهینۀ ناشی از منابع مازاد (راکد) مالی در شرکتهای کوچک و متوسط بیشتر است.
فرضیۀ 4-1: رابطۀ سهمی (از نوع معکوس U) بین میزان منابع مازاد مالی جذبشده (قابل بازیافت) و سودآوری شرکتهای بزرگتر نسبت به شرکتهای کوچک و متوسط مسطحتر است. به بیان دیگر، میزان سودآوری بهینۀ ناشی از منابع مازاد مالی جذبشده (قابل بازیافت) در شرکتهای کوچک و متوسط بیشتر است.
فرضیۀ 4-2: رابطۀ سهمی (از نوع معکوس U) بین میزان منابع راکد مالی جذبنشده (موجود) و سودآوری شرکتهای بزرگتر نسبت به شرکتهای کوچک و متوسط مسطحتر است. به بیان دیگر، میزان سودآوری بهینۀ ناشی از منابع راکد مالی جذبنشده (موجود) در شرکتهای کوچک و متوسط بیشتر است.
فرضیۀ 4-3: رابطۀ سهمی (از نوع معکوس U) بین میزان منابع راکد مالی بالقوه و سودآوری شرکتهای بزرگتر نسبت به شرکتهای کوچک و متوسط مسطحتر است. به بیان دیگر، میزان سودآوری بهینۀ ناشی از منابع راکد مالی بالقوه در شرکتهای کوچک و متوسط بیشتر است.
روش پژوهش
مطالعۀ حاضر از منظر منطق اجرا، در حیطۀ پژوهشهای قیاسی-استقرایی، بر مبنایِ هدف اجرا، در طبقه و دستۀ پژوهشهای توصیفی، از نظر روش اجرا، در زمرۀ پژوهشهای همبستگی، از لحاظ فرایند اجرا (به بیان دیگر، از نظر نوع دادههای مطالعهشده)، جزو پژوهشهای کمّی، از دیدگاه نتیجۀ اجرا، در دستۀ پژوهشهای بنیادی، و از لحاظ بُعد زمانی، جزو پژوهشهای طولی (پس رویدادی) است (بنیمهد و همکاران، 1397). فرضیههای پژوهش حاضر بر مبنایِ دادههای تلفیقی/ترکیبی[ii]، آزمون و تحلیلهای آماری به کمک نرمافزار EViews 13 انجام شدهاند.
جامعۀ هدف یا مورد مطالعۀ پژوهش حاضر مشتمل بر شرکتهای پذیرفتهشده در بورس اوراق بهادار تهران طی دورۀ زمانی 1392 الی 1402 (دورۀ 11ساله) بوده است که تمام شرایط زیر را داشتهاند:
1- در راستای همگنبودن دادهها، سال مالی شرکتها منتهی به پایان اسفند ماه هر سال بوده باشد.
2- به منظور قابل قیاس بودن دادهها، شرکتها نباید سال مالی خود طی دورۀ پژوهش را تغییر داده باشند.
3- اطلاعات مورد نیاز برای انجام این مطالعه را در دورۀ زمانی مدنظر به طور کامل ارائه کرده باشند.
4- به دلیل ماهیت متفاوت فعالیتِ شرکتهای سرمایهگذاری، بانکها و واسطهگری مالی با سایر شرکتها، شرکتهای جامعۀ هدف جزو این شرکتها نباشند.
بر این اساس، شرکتهای دارای شرایط بالا، انتخاب و سایر شرکتها حذف شدند. از دادههای سال 1391 نیز در سنجش متغیرها استفاده شده است. بر اساسِ شرایط بالا، 141 شرکت به عنوان جامعۀ هدف یا مورد مطالعه انتخاب شدند. کلیۀ اطلاعات مورد نیاز برای انجام این مطالعه از بانکهای اطلاعاتی بورس، نرمافزار رهآورد نوین و نشریههای بورس جمعآوری شد. نحوۀ انتخاب شرکتهای مورد بررسی در نگارۀ (1) ارائه شده است:
نگارۀ 1: نحوۀ انتخاب شرکتهای مورد بررسی
Table 1: How to select the companies to reviewe
|
ردیف |
شرایط |
تعداد |
|
1 |
تعداد کل شرکتهای دارای شرایط اولیه طی دورۀ مورد بررسی |
443 |
|
2 |
شرکتهایی که پایان سال مالی آنها اسفند نبوده است. |
(83) |
|
3 |
شرکتهایی که طی دورۀ پژوهش سال مالی خود را تغییر داده بودند. |
(16) |
|
4 |
شرکتهای دارای فعالیت در حوزۀ سرمایهگذاری، بانکها و واسطهگری مالی |
(116) |
|
5 |
شرکتهای فاقد اطلاعات کامل (به ویژه شرکتهای دارای وقفۀ معاملاتی) |
(87) |
|
6 |
جامعۀ مورد مطالعه |
141 |
در پژوهش حاضر، برای آزمون فرضیههای اول و دوم، مدل رگرسیونی غیرخطی (1) در 4 حالت مختلف (یک حالت برای فرضیۀ اول و سه حالت برای فرضیۀ دوم) و همچنین، در راستای آزمون فرضیههای سوم و چهارم نیز، مدل رگرسیونی غیرخطی (2) در 4 حالت مختلف (یک حالت برای فرضیۀ سوم و سه حالت برای فرضیۀ چهارم) تخمین زده شده است (Lefebvre, 2023):
سودآوری شرکت i (برحسب معیار حاشیۀ سود ناخالص[iii]) در پایان دورۀ مالی t.
میزان منابع مازاد (راکد) انسانی (بر اساس شاخص نسبت رشد کارکنان به رشد فروش) به منظور آزمون فرضیۀ اول و میزان منابع مازاد (راکد) مالی بر اساس سه معیار مختلف در راستای آزمون فرضیههای مرتبط با فرضیۀ دوم برای شرکت i در پایان دورۀ مالی t.
اندازۀ شرکت i در پایان دورۀ مالی t.
عمر شرکت i در پایان دورۀ مالی t.
نسبت داراییهای ثابت مشهود در شرکت i در پایان دورۀ مالی t.
متغیر مجازی بزرگی شرکت i (برحسب چارک چهارم دادههای اندازۀ شرکت) در پایان دورۀ مالی t. لازم به توضیح است، در مدل (2)، به دلیل استفاده از متغیر مجازی بزرگی شرکت و در راستای جلوگیری از ایجاد مشکل همخطی در مدل، از آوردن متغیر کنترلی اندازۀ شرکت خودداری شده است.
در صورت منفی و معنادار بودن ضریب رگرسیونی () و در مقابل، مثبت و معنادار بودن ضریب رگرسیونی () در مدل (1)، ضمنِ قابل محاسبه بودنِ میزان تقریبی نقطۀ بهینۀ منابع مازاد (راکد) انسانی و مالی (بر مبنای رابطۀ )، رابطۀ سهمی (غیرخطی) بین میزان منابع مازاد (راکد) انسانی و مالی با سودآوری شرکتها وجود خواهد شد و فرضیههای اول و دوم تأیید میشوند.
همچنین، در صورت کوچکتربودن نسبت () در مدل (2) نسبت به مدل (1)، میزان سودآوری بهینۀ ناشی از منابع مازاد (راکد) انسانی و مالی در شرکتهای بزرگتر نسبت به شرکتهای کوچک و متوسط کمتر خواهد بود و فرضیههای سوم و چهارم نیز تأیید میشوند.
گفتنی است، قبل از تخمین مدلهای رگرسیونی به منظور آزمون فرضیهها، اقدام به انتخاب مدل مناسب رگرسیونی شد. ابتدا از طریق آزمون F لیمر، در زمینۀ انتخاب مدل دادههای تلفیقی در برابر مدل دادههای ترکیبی اقدام شد. به هر حال، اگر مدل دادههای تلفیقی در برابر دادههای ترکیبی انتخاب نشود، به انجام آزمون هاسمن، به منظور انتخاب مدل ترکیبی با اثرات ثابت در برابر مدل ترکیبی با اثرات تصادفی اقدام خواهد شد (Yafee, 2003).
متغیر وابسته این پژوهش، سودآوری شرکت ناشی از منابع مازاد (راکد) سازمانی است که نحوۀ محاسبۀ آن به پیروی از لفوره (Lefebvre, 2023)، بر اساس معیار حاشیۀ سود ناخالص[iv] (نسبت سود ناخالص به کل داراییها) بوده است.
متغیر مستقل پژوهش حاضر، منابع مازاد (راکد)[v] سازمانی است که برای محاسبۀ آن از چهار معیار شامل سه شاخص مختلف برای سنجش منابع مازاد (راکد) مالی و همچنین، یک شاخص برای اندازهگیری منابع مازاد (راکد) انسانی استفاده شده است:
اهرم مالی (نسبت کل بدهی به کل دارایی) شرکت i در پایان سال مالی t.
اهرم مالی شرکت i در پایان سال مالی t-1.
میانه اهرم مالی شرکتهای هر صنعت در پایان سال مالی t.
اندازۀ شرکت i برحسب لگاریتم کل دارایی در پایان سال مالی t (تأثیر بزرگی شرکت بر فرایند تأمین مالی از طریق بدهی).
نسبت ارزش بازار به ارزش دفتری حقوق مالکانه شرکت i در پایان سال مالی t (تأثیر فرصتهای رشد شرکت بر فرایند تأمین مالی از طریق بدهی).
نسبت دارایی ثابت به کل دارایی شرکت i در پایان سال مالی t (تأثیر قابلیت وثیقهگذاری دارایی ثابت شرکت بر فرایند تأمین مالی از طریق بدهی).
سودآوری شرکت i در پایان سال مالی t برحسب نسبت سود قبل از بهره و مالیات به کل دارایی (تأثیر سودآوری شرکت بر فرایند تأمین مالی از طریق بدهی).
نرخ تورم در پایان سال مالی t بر مبنای رشد شاخص مصرفکننده مستخرج از سایت بانک مرکزی (تأثیر نرخ تورم در هر سال بر فرایند تأمین مالی از طریق بدهی).
در مدل (3)، باقیماندههای رگرسیونی در هر سال-شرکت معادل ظرفیت بدهی در آن سال برای شرکت مربوط است.
متغیرهای کنترلی در این پژوهش به پیروی از لفوره (Lefebvre, 2023) شامل موارد زیر بودهاند:
اندازۀ شرکت i در پایان سال مالی t.
لگاریتم طبیعی کل داراییهای شرکت i در پایان سال مالی t.
اندازۀ شرکت در پژوهشهایی همچون اولسن و همکاران (Olsen et al., 2014) و فرینو و همکاران (Frino et al., 2015) و خواجوی و همکاران (1395) نیز به عنوان عامل مؤثر بر سودآوری شرکتها بررسی شده است.
در نهایت، متغیر تعدیلگر در این پژوهش، متغیر مجازی (دووجهی) اندازۀ (بزرگی) شرکت[xiii] است که برحسب چارک چهارم دادههای اندازۀ شرکت محاسبه شد؛ به این صورت که برای اندازۀ شرکتهای بزرگتر از چارک چهارم، مقدار 1 و برای سایر شرکتها (شرکتهای کوچک و متوسط)، مقدار 0 لحاظ و به صورت اثرات تعاملی در مدل رگرسیونی وارد شد.
یافتههای پژوهش
آمار توصیفی متغیرهای مورد مطالعه در نگارۀ (2) ارائه شده است.
نگارۀ 2: آمار توصیفی متغیرهای پژوهش
Table 2: Descriptive Statistics of Research Variables
|
معیارها متغیرها |
تعداد |
میانگین |
میانه |
بیشینه |
کمینه |
انحراف معیار |
ضریب تغییرات |
|
سودآوری شرکت GPM |
1551 |
22/0 |
20/0 |
66/0 |
14/0- |
15/0 |
68/0 |
|
منابع مازاد انسانی SLACK1 |
1551 |
08/0 |
01/0 |
89/3 |
78/2- |
08/0 |
00/1 |
|
منابع مازاد مالی جذبشده SLACK2 |
1551 |
37/1 |
75/0 |
16/12 |
52/0- |
00/2 |
46/1 |
|
منابع راکد مالی جذبنشده SLACK3 |
1551 |
66/1 |
35/1 |
31/6 |
14/0 |
17/1 |
70/0 |
|
منابع راکد مالی بالقوه SLACK4 |
1551 |
01/0 |
001/0 |
55/0 |
54/0- |
02/0 |
00/2 |
|
بزرگی شرکت (مجازی) BIGSZ |
1551 |
25/0 |
0 |
1 |
0 |
43/0 |
72/1 |
|
اندازۀ شرکت SIZE |
1551 |
94/11 |
72/14 |
57/21 |
49/10 |
70/1 |
14/0 |
|
عمر شرکت AGE |
1551 |
10/3 |
09/3 |
03/4 |
95/1 |
35/0 |
11/0 |
|
نسبت دارایی ثابت مشهود TANG |
1551 |
24/0 |
19/0 |
83/0 |
01/0 |
19/0 |
79/0 |
نتایج آمار توصیفی مرتبط با مقایسۀ ضریب تغییرات (حاصل تقسیم انحراف معیار بر میانگین) معیارهای مختلف منابع مازاد (راکد) حاکی از آن است که در بین معیارهای یادشده، منابع راکد مالی جذبنشده (برحسب نسبت جاری) دارای کمترین ضریب تغییرات و پراکندگی و در نتیجه، بیشترین ثبات و پایداری و در مقابل، منابع راکد مالی بالقوه (بر اساس معیار ظرفیت بدهی) دارای بیشترین ضریب تغییرات و پراکندگی و در نتیجه، کمترین ثبات و پایداری طی دورۀ پژوهش بوده است. این امر نشان میدهد شرکتهای تحت بررسی، از نظر میزان منابع راکد مالی جذبنشده (نسبت جاری)، از میزان مشابهت نسبی بیشتری برخوردار بودهاند. این در حالی است که شرکتهای مورد مطالعه، از نظر ظرفیت بدهی، از میزان مشابهت نسبی کمی طی دورۀ 11سالۀ تحت بررسی برخوردار بودهاند.
دیگر نتایج آمار توصیفی حاکی از آن است که به طور میانگین در شرکتها، داراییهای ثابت 24 درصد از کل داراییها را تشکیل دادهاند و از حاشیۀ سود ناخالص 22درصدی برخوردار بودهاند. میانگینِ رشد کارکنان به رشد فروش (به عنوان شاخص منابع مازاد انسانی)، نسبت حقوق مالکانه به بدهی (در نقشِ منابع مازاد مالی جذب شده) و نسبت جاری (به عنوان معیار منابع راکد مالی جذبنشده) در شرکتهای نمونه، بهترتیب 8، 37/1 و 66/1 درصد بوده است. بیشتر الگوهای اقتصادسنجی مورد استفادۀ اولیه مبتنی بر فرض ایستایی سریهای زمانی بودند. پس از آنکه ناپایایی بیشتر سریهای زمانی آشکار شد، بهکارگیری متغیرها در مدلهای رگرسیونی منوط به انجام آزمونهای پایایی شد. نتایج پایایی متغیرها در نگارۀ (3) ارائه شده
است.
نگارۀ 3: آزمون پایایی متغیرهای پژوهش
Table 3: Stationary Test of Research Variables
|
متغیرها نوع آزمون |
مقدار آمارۀ لوین، لین و چو |
احتمال آمارۀ لوین، لین و چو |
|
سودآوری شرکت GPM |
06/10- |
0000/0 |
|
منابع مازاد انسانی SLACK1 |
52/48- |
0000/0 |
|
منابع مازاد مالی جذبشده SLACK2 |
71/10- |
0000/0 |
|
منابع راکد مالی جذبنشده SLACK3 |
14/10- |
0000/0 |
|
منابع راکد مالی بالقوه SLACK4 |
85/17- |
0000/0 |
|
اندازۀ شرکت SIZE |
26/21- |
0000/0 |
|
عمر شرکت AGE |
63/80- |
0000/0 |
|
نسبت دارایی ثابت مشهود TANG |
32/13- |
0000/0 |
برای تعیین پایایی متغیرها از آزمون لوین، لین و چو[i] استفاده شد. نتایج این آزمون بیانگر آن است که متغیرها طی دورۀ تحت بررسی در سطح[ii] پایا بودهاند، زیرا مقدار احتمال برای این آزمون و برای تمام متغیرها کمتر از 5 درصد بوده است. لازم به توضیح است، سنجش پایایی در رابطه با متغیر مجازیِ (دووجهی) بزرگی شرکت نامفهوم است و از این رو، از ارائۀ نتایج مرتبط با آن خودداری شده است.
قبل از آزمون فرضیهها، مدل مناسب رگرسیونی انتخاب شد. مقدار احتمال آمارۀ F لیمر و همچنین، احتمال آمارۀ هاسمن در تمام مدلهای رگرسیونی کمتر از سطح معناداری 5 درصد بود. از این رو، برای آزمون فرضیههای پژوهش، استفاده از روش دادههای ترکیبی با اثرات ثابت[iii] مناسب تشخیص داده شد. به بیان دیگر، برای آزمون فرضیهها، از مدلهای رگرسیونی ترکیبی با اثرات ثابت استفاده شد. لازم به توضیح است، تمام مدلها بر مبنای آزمون ضریب لاگرانژ بروش-گادفری[iv]، دارای مشکل خودهمبستگی بودهاند که برای برطرفکردن این مشکل، جملۀ خودرگرسیونی مرتبۀ اول به مدلها اضافه شده است. به هر حال، نتایج آزمونهای بروش-پاگان-گادفری[v] و عامل تورم واریانس[vi]، بهترتیب حکایت از عدم وجود مشکل ناهمسانی واریانس و عدم وجود مشکل همخطی در مدلها داشته است. نتایج این آزمونها (پیشفرضهای رگرسیونی) در هر نگاره به طور مجزا ارائه شده است.
در راستای آزمون فرضیۀ اول، مدل رگرسیونیِ غیرخطی (سهمی درجۀ 2) ترکیبی با اثرات ثابتِ تأثیر منابع مازاد انسانی بر سودآوری شرکتها مطابق مدل (1) در نگارۀ (4) ارائه شده است.
نگارۀ 4: مدل رگرسیونیِ غیرخطی تأثیر منابع مازاد انسانی بر سودآوری شرکتها
Table 4: Nonlinear Regression Model of the Effect of Human Slack Resources on Corporate Profitability
|
تغیرها نوع آزمون |
ضرایب رگرسیونی |
مقدار آمارۀ t |
احتمال آمارۀ t |
آزمون VIF |
|||
|
منابع مازاد انسانی SLACK1 |
002/0 |
79/0 |
4308/0 |
2786/1 |
|||
|
منابع مازاد انسانی به توان دو SLACK12 |
004/0- |
10/3- |
0020/0 |
2914/1 |
|||
|
اندازۀ شرکت SIZE |
02/0 |
33/2 |
0197/0 |
0268/1 |
|||
|
عمر شرکت AGE |
15/0 |
55/2 |
0109/0 |
0133/1 |
|||
|
نسبت دارایی ثابت مشهود TANG |
33/0- |
77/12- |
0000/0 |
0053/1 |
|||
|
مقدار ثابت C |
43/0- |
91/3- |
0001/0 |
-- |
|||
|
جملۀ خودرگرسیونی مرتبه اول AR(1) |
46/0 |
65/17 |
0000/0 |
-- |
|||
|
ضریب تعیین |
ضریب تعیین تعدیلشده |
احتمال آمارۀ F |
آمارۀ دوربین-واتسون |
||||
|
704/0 |
670/0 |
0000/0 |
985/1 |
||||
|
احتمال LM بروش-گادفری |
آمارۀ LM بروش-گادفری |
احتمال بروش-پاگان-گادفری |
آمارۀ بروش-پاگان-گادفری |
||||
|
0000/0 |
81/739 |
8311/0 |
4256/0 |
||||
نتایج حاصل در نگارۀ (4) نشان میدهد تأثیر منابع مازاد انسانی بر سودآوری شرکتها مثبت (002/0)، ولی با توجه به احتمال آمارۀ t (4308/0) معنادار نبوده است. این در حالی است که تأثیر توان دوم منابع مازاد انسانی بر سودآوری شرکتها منفی (004/0-) و با توجه به احتمال آمارۀ t (0020/0) معنادار بوده است. این موضوع نشان میدهد بین میزان منابع مازاد انسانی و سودآوری شرکتها رابطۀ سهمی (از نوع معکوس U) وجود ندارد. به عبارت بهتر، میزان بهینۀ (بیشینۀ) منابع مازاد انسانی بر مبنای معیار سودآوری شرکتها (حاشیۀ سود ناخالص) قابل تعیین نبوده است. این موضوع حاکی از عدم مدیریتِ صحیح منابع انسانی در شرکتهای بورسی است؛ یعنی تناسبی بین رشد کارکنان و رشد فروش در شرکتهای تحت بررسی وجود نداشته است.
دیگر نتایج حاکی از تأثیر مثبت و معنادار اندازه و عمر شرکت و در مقابل، تأثیر منفی و معنادار نسبت دارایی ثابت مشهود بر سودآوری شرکتها بوده است. این موضوع بیانگر آن است که شرکتهای بزرگ و دارای قدمت زیاد بورسی از سودآوری بیشتری برحسب شاخص حاشیۀ سود ناخالص برخوردار بودهاند. به هر حال، در شرکتهای دارای نسبت بالای دارایی ثابت مشهود، میزان سودآوری به طرزی چشمگیر کم بوده است.
نتایج مربوط به آمارۀ F نیز نشان میدهد مدل در حالت کلی معنادار و با توجه به آمارۀ دوربین-واتسون (البته بعد از اضافهکردن جملۀ خودرگرسیونی مرتبۀ اول)، فاقد مشکل خودهمبستگی شده است.
نتایجِ ضریب تعیین تعدیلشده نشان میدهد طی دوره، حدود 67 درصد از تغییرات سودآوری شرکتها تحت تأثیر منابع مازاد انسانی و متغیرهای کنترلی بوده است. با توجه به عدم تأیید رابطۀ رگرسیونی غیرخطی (سهمی) از نوع معکوس U بین منابع مازاد (راکد) انسانی و سودآوری شرکتها، فرضیۀ اول رد میشود.
به منظور آزمون فرضیههای مرتبط با فرضیۀ دوم، 3 مدل رگرسیونیِ غیرخطی ترکیبی با اثرات ثابتِ تأثیر معیارهایِ منابع مازاد (راکد) مالی بر سودآوری شرکتها مطابق مدل (1) در نگارۀ (5) ارائه شدهاند.
نگارۀ 5: مدلهای رگرسیونیِ غیرخطی تأثیر منابع مازاد مالی بر سودآوری شرکتها
Table 5: Nonlinear Regression Model of the Effect of Financial Slack Resources on Corporate Profitability
|
متغیرها نوع آزمون |
ضرایب رگرسیونی |
مقدار آمارۀ t |
احتمال آمارۀ t |
آزمون VIF |
|||
|
منابع مازاد مالی جذبشده SLACK2 |
07/0 |
46/12 |
0000/0 |
3872/1 |
|||
|
منابع مازاد مالی جذبشده به توان دو SLACK22 |
004/0- |
32/9- |
0000/0 |
4287/1 |
|||
|
اندازۀ شرکت SIZE |
0004/0 |
06/0 |
9533/0 |
0235/1 |
|||
|
عمر شرکت AGE |
19/0 |
39/3 |
0007/0 |
0125/1 |
|||
|
نسبت دارایی ثابت مشهود TANG |
40/0- |
06/16- |
0000/0 |
030/1 |
|||
|
مقدار ثابت C |
35/0- |
36/3- |
0008/0 |
-- |
|||
|
جملۀ خودرگرسیونی مرتبۀ اول AR(1) |
46/0 |
87/17 |
0000/0 |
-- |
|||
|
ضریب تعیین |
ضریب تعیین تعدیلشده |
احتمال آمارۀ F |
آمارۀ دوربین-واتسون |
||||
|
739/0 |
708/0 |
0000/0 |
978/1 |
||||
|
احتمال LM بروش-گادفری |
آمارۀ LM بروش-گادفری |
احتمال بروش-پاگان-گادفری |
آمارۀ بروش-پاگان-گادفری |
||||
|
0000/0 |
45/708 |
2129/0 |
4231/1 |
||||
|
متغیرها نوع آزمون |
ضرایب رگرسیونی |
مقدار آمارۀ t |
احتمال آمارۀ t |
آزمون VIF |
|||
|
منابع راکد مالی جذبنشده SLACK3 |
12/0 |
23/10 |
0000/0 |
1424/2 |
|||
|
منابع راکد مالی جذبنشده به توان دو SLACK32 |
01/0- |
62/6- |
0000/0 |
7021/1 |
|||
|
اندازۀ شرکت SIZE |
005/0 |
71/0 |
4808/0 |
0109/1 |
|||
|
عمر شرکت AGE |
16/0 |
05/3 |
0024/0 |
0127/1 |
|||
|
نسبت دارایی ثابت مشهود TANG |
24/0- |
61/9- |
0000/0 |
1317/1 |
|||
|
مقدار ثابت C |
45/0- |
62/4- |
0000/0 |
-- |
|||
|
جملۀ خودرگرسیونی مرتبۀ اول AR(1) |
43/0 |
49/16 |
0000/0 |
-- |
|||
|
ضریب تعیین |
ضریب تعیین تعدیلشده |
احتمال آمارۀ F |
آمارۀ دوربین-واتسون |
||||
|
744/0 |
714/0 |
0000/0 |
999/1 |
||||
|
احتمال LM بروش-گادفری |
آمارۀ LM بروش-گادفری |
احتمال بروش-پاگان-گادفری |
آمارۀ بروش-پاگان-گادفری |
||||
|
0000/0 |
67/695 |
9354/0 |
2589/0 |
||||
|
متغیرها نوع آزمون |
ضرایب رگرسیونی |
مقدار آمارۀ t |
احتمال آمارۀ t |
آزمون VIF |
|||
|
منابع راکد مالی بالقوه SLACK4 |
06/0- |
34/2- |
0194/0 |
0071/1 |
|||
|
منابع راکد مالی بالقوه به توان دو SLACK42 |
05/0- |
32/0- |
7474/0 |
0204/1 |
|||
|
اندازۀ شرکت SIZE |
02/0 |
53/2 |
0114/0 |
0129/1 |
|||
|
عمر شرکت AGE |
15/0 |
56/2 |
0106/0 |
0123/1 |
|||
|
نسبت دارایی ثابت مشهود TANG |
34/0- |
07/13- |
0000/0 |
0127/1 |
|||
|
مقدار ثابت C |
46/0- |
15/4- |
0000/0 |
-- |
|||
|
جملۀ خودرگرسیونی مرتبه اول AR(1) |
46/0 |
87/17 |
0000/0 |
-- |
|||
|
ضریب تعیین |
ضریب تعیین تعدیلشده |
احتمال آمارۀ F |
آمارۀ دوربین-واتسون |
||||
|
703/0 |
669/0 |
0000/0 |
982/1 |
||||
|
احتمال LM بروش-گادفری |
آمارۀ LM بروش-گادفری |
احتمال بروش-پاگان-گادفری |
آمارۀ بروش-پاگان-گادفری |
||||
|
0000/0 |
47/777 |
5942/0 |
7391/0 |
||||
نتایج حاصل در نگارۀ (5) نشان میدهد در بین منابع مازاد (راکد) مالی، تأثیر منابع راکد مالی بالقوه بر سودآوری شرکتها منفی (06/0-) و با توجه به احتمال آمارۀ t (0194/0) معنادار بوده است. به هر حال، تأثیر توان دوم منابع راکد مالی بالقوه بر سودآوری شرکتها نیز منفی (05/0-)، ولی با توجه به احتمال آمارۀ t (7474/0) معنادار نبوده است. این موضوع نشان میدهد بین میزان منابع راکد مالی بالقوه و سودآوری شرکتها نیز رابطۀ سهمی (از نوع معکوس U) وجود ندارد. به عبارت دیگر، میزان بهینۀ (بیشینۀ) منابع راکد مالی بالقوه بر مبنای معیار سودآوری شرکتها نیز قابل تعیین نبوده است. به عبارت دیگر، منابع راکد مالی بالقوه فاقد نقطۀ بهینه برحسب معیار حاشیۀ سود ناخالص بودهاند. این موضوع نیز بیانگر عدم مدیریتِ صحیح منابع مالی (البته برحسب معیار ظرفیت بدهی) در شرکتهای بورسی است؛ یعنی تناسبی بین ظرفیت بدهی و حاشیۀ سود ناخالص در شرکتهای مورد مطالعه وجود نداشته است.
این در حالی است که تأثیر منابع مازاد (راکد) مالی جذبشده و جذبنشده (بهترتیب، بر مبنای معیارهای نسبت حقوق مالکانه به بدهی و نسبت جاری) بر سودآوری شرکتها مثبت و با توجه به احتمال آمارههای t معنادار بوده است. همچنین، تأثیر توان دوم منابع مازاد (راکد) مالی بیانشده در بالا بر سودآوری شرکتها منفی و با توجه به احتمال آمارههای t معنادار بوده است. این موضوع نشان میدهد بین میزان منابع مازاد (راکد) مالی جذبشده و جذبنشده با سودآوری شرکتها رابطۀ سهمی (از نوع معکوس U) وجود داشته است. به بیان دیگر، در شرکتهای مورد مطالعه، ابتدا با افزایشِ میزانِ منابع مازاد (راکد) مالی جذبشده و جذبنشده، سودآوری آنان برحسب حاشیۀ سود ناخالص به طرزی چشمگیر افزایش یافته است (همراستا با نظریۀ رفتاری شرکت). سپس، با رسیدن به نقطۀ بهینۀ (بیشینۀ) سودآوری (برای نمونه در رابطه با نسبت حقوق مالکانه به بدهی و حاشیۀ سود ناخالص در سطح تقریبی و در رابطه با نسبت جاری و حاشیۀ سود ناخالص در سطح تقریبی )، با افزایشِ میزانِ منابع مازاد (راکد) مالی جذبشده و جذبنشده، سودآوری شرکتها بر مبنای معیار حاشیۀ سود ناخالص به طرزی قابل ملاحظه کاهش یافته است (همراستا با نظریۀ نمایندگی). به بیان دیگر، میزان بهینۀ (بیشینۀ) منابع مازاد (راکد) مالی جذبشده و جذبنشده بر مبنای سودآوری شرکتها قابل تعیین بوده است. لازم به توضیح است، به منظور سنجش دقیق نقطۀ بهینۀ منابع مازاد (راکد) مالی جذبشده و جذبنشده، باید از مدلهای رگرسیونیِ تخمین زده شده بدون لحاظکردن متغیرهای کنترلی و از ضرایب رگرسیونیِ مستخرج از نرمافزار (با حداقل 6 رقم اعشار) استفاده کرد. نتایج مربوط به آمارۀ F نیز نشان میدهد مدلها در حالت کلی معنادار و با توجه به آمارۀ دوربین-واتسون (البته بعد از اضافهکردن جملۀ خودرگرسیونی مرتبۀ اول)، فاقد مشکل خودهمبستگی شدهاند. نتایج مربوط به ضریب تعیین تعدیلشده نشان میدهد طی دوره، بین 9/66 الی 4/71 درصد از تغییرات سودآوری شرکتها تحت تأثیر معیارهای مختلف منابع مازاد (راکد) مالی (جذبشده، جذبنشده و بالقوه) و متغیرهای کنترلی بوده است. با توجه به تأیید رابطۀ رگرسیونی غیرخطی از نوع معکوس U بین منابع مازاد (راکد) مالی جذبشده و جذبنشده با سودآوری شرکتها، شواهد کافی برای رد فرضیههای 1 و 2 از فرضیۀ دوم پژوهش وجود ندارد. به هر حال، با توجه به عدم تأیید رابطۀ رگرسیونی غیرخطی از نوع معکوس U بین منابع مازاد (راکد) مالی بالقوه و سودآوری شرکتها، فرضیۀ 3 از فرضیۀ دوم پژوهش رد میشود. در راستای آزمون فرضیۀ سوم نیز، مدل رگرسیونیِ غیرخطی ترکیبی با اثرات ثابتِ تأثیر اندازۀ (بزرگی) شرکت بر رابطۀ بین منابع مازاد انسانی و سودآوری شرکتها مطابق مدل (2) در نگارۀ (6) ارائه شده است.
نگارۀ 6: مدل رگرسیونیِ غیرخطی تأثیر بزرگی شرکت بر رابطۀ بین منابع مازاد انسانی و سودآوری شرکتها
Table 6: Nonlinear Regression Model of the Effect of Company Size on the Relationship between Human Slack Resources and Corporate Profitability
|
متغیرها نوع آزمون |
ضرایب رگرسیونی |
مقدار آمارۀ t |
احتمال آمارۀ t |
آزمون VIF |
|||
|
منابع مازاد انسانی در بزرگی شرکت SLACK1*BIGSZ |
003/0 |
49/0 |
6213/0 |
2287/1 |
|||
|
منابع مازاد انسانی به توان دو در بزرگی شرکتSLACK12*BIGSZ |
004/0- |
26/1- |
2097/0 |
2763/1 |
|||
|
بزرگی شرکت BIGSZ |
01/0 |
47/1 |
1425/0 |
0672/1 |
|||
|
عمر شرکت AGE |
24/0 |
61/6 |
0000/0 |
0212/1 |
|||
|
نسبت دارایی ثابت مشهود TANG |
32/0- |
76/12- |
0000/0 |
0067/1 |
|||
|
مقدار ثابت C |
48/0- |
12/4- |
0000/0 |
-- |
|||
|
جملۀ خودرگرسیونی مرتبۀ اول AR(1) |
46/0 |
29/18 |
0000/0 |
-- |
|||
|
ضریب تعیین |
ضریب تعیین تعدیلشده |
احتمال آمارۀ F |
آمارۀ دوربین-واتسون |
||||
|
701/0 |
667/0 |
0000/0 |
993/1 |
||||
|
احتمال LM بروش-گادفری |
آمارۀ LM بروش-گادفری |
احتمال بروش-پاگان-گادفری |
آمارۀ بروش-پاگان-گادفری |
||||
|
0000/0 |
11/757 |
8633/0 |
3791/0 |
||||
نتایج حاصل در نگارۀ (6) نشان میدهد تأثیر اثر تعاملی بزرگی شرکت در منابع مازاد انسانی بر سودآوری شرکتها نیز مثبت (003/0)، ولی با توجه به احتمال آمارۀ t (6213/0) معنادار نبوده است. تأثیر اثر تعاملی بزرگی شرکت در توان دوم منابع مازاد انسانی بر سودآوری نیز منفی (004/0-)، ولی با توجه به احتمال آمارۀ t (2097/0) معنادار نبوده است. این امر نشان میدهد بین اثر تعاملی بزرگی شرکت در منابع مازاد انسانی و سودآوری نیز رابطۀ سهمی (از نوع معکوس U) وجود نداشته است. این موضوع حاکی از عدم وجود تفاوت معنادار بین میزان سودآوری ناشی از منابع مازاد انسانی در شرکتهای کوچک و متوسط در مقایسه با شرکتهای بزرگ بورسی است. نتایج مربوط به آمارۀ F نیز نشان میدهد مدل در حالت کلی معنادار و با توجه به آمارۀ دوربین-واتسون (البته بعد از اضافهکردن جملۀ خودرگرسیونی مرتبۀ اول)، فاقد مشکل خودهمبستگی شده است. نتایج مربوط به ضریب تعیین تعدیلشده نشان میدهد طی پژوهش، حدود 7/66 درصد از تغییرات سودآوری شرکتها (بر اساس معیار حاشیۀ سود ناخالص) تحت تأثیر اثر تعاملی بزرگی شرکت در منابع مازاد انسانی و متغیرهای کنترلی بوده است. با توجه به عدم تأیید رابطۀ رگرسیونی غیرخطی (سهمی) از نوع معکوس U بین اثر تعاملی بزرگی شرکت در منابع مازاد (راکد) انسانی و سودآوری
شرکتها (به عبارت دیگر، عدم وجود تفاوت معنادار بین میزان سودآوری ناشی از منابع مازاد (راکد) انسانی در شرکتهای کوچک و متوسط در مقایسه با شرکتهای بزرگ بورسی)، فرضیۀ سوم پژوهش رد میشود. در راستای آزمون فرضیههای مرتبط با فرضیۀ چهارم، 3 مدل رگرسیونیِ غیرخطی ترکیبی با اثرات ثابتِ تأثیر بزرگی شرکت بر رابطۀ بین معیارهایِ منابع مازاد (راکد) مالی و سودآوری شرکتها مطابق مدل (2) در نگارۀ (7) ارائه شده است.
نگارۀ 7: مدلهای رگرسیونیِ غیرخطی تأثیر بزرگی شرکت بر رابطۀ بین منابع مازاد مالی و سودآوری شرکتها
Table 7: Nonlinear Regression Model of the Effect of Company Size on the Relationship between Financial Slack Resources and Corporate Profitability
|
متغیرها نوع آزمون |
ضرایب رگرسیونی |
مقدار آمارۀ t |
احتمال آمارۀ t |
آزمون VIF |
|||
|
منابع مازاد مالی جذبشده در بزرگی شرکت SLACK2*BIGSZ |
05/0 |
75/5 |
0000/0 |
4436/1 |
|||
|
منابع مازاد مالی جذبشده به توان دو در بزرگی شرکت SLACK22*BIGSZ |
004/0- |
55/4- |
0000/0 |
7057/1 |
|||
|
بزرگی شرکت BIGSZ |
04/0 |
07/3 |
0022/0 |
2259/1 |
|||
|
عمر شرکت AGE |
23/0 |
38/6 |
0000/0 |
0215/1 |
|||
|
نسبت دارایی ثابت مشهود TANG |
34/0- |
61/13- |
0000/0 |
0158/1 |
|||
|
مقدار ثابت C |
44/0- |
84/3- |
0001/0 |
-- |
|||
|
جملۀ خودرگرسیونی مرتبۀ اول AR(1) |
47/0 |
62/18 |
0000/0 |
-- |
|||
|
ضریب تعیین |
ضریب تعیین تعدیلشده |
احتمال آمارۀ F |
آمارۀ دوربین-واتسون |
||||
|
709/0 |
675/0 |
0000/0 |
988/1 |
||||
|
احتمال LM بروش-گادفری |
آمارۀ LM بروش-گادفری |
احتمال بروش-پاگان-گادفری |
آمارۀ بروش-پاگان-گادفری |
||||
|
0000/0 |
61/751 |
7428/0 |
5443/0 |
||||
|
متغیرها نوع آزمون |
ضرایب رگرسیونی |
مقدار آمارۀ t |
احتمال آمارۀ t |
آزمون VIF |
|||
|
منابع راکد مالی جذبنشده در بزرگی شرکت SLACK3*BIGSZ |
08/0 |
12/4 |
0000/0 |
0485/1 |
|||
|
منابع راکد مالی جذبنشده به توان دو در بزرگی شرکت SLACK32*BIGSZ |
01/0- |
68/2- |
0075/0 |
1764/1 |
|||
|
بزرگی شرکت BIGSZ |
09/0 |
84/3 |
0001/0 |
8034/1 |
|||
|
عمر شرکت AGE |
22/0 |
11/6 |
0177/0 |
0227/1 |
|||
|
نسبت دارایی ثابت مشهود TANG |
30/0- |
91/11- |
0000/0 |
0642/1 |
|||
|
مقدار ثابت C |
42/0- |
64/3- |
0003/0 |
-- |
|||
|
جملۀ خودرگرسیونی مرتبۀ اول AR(1) |
46/0 |
19/18 |
0000/0 |
-- |
|||
|
ضریب تعیین |
ضریب تعیین تعدیلشده |
احتمال آمارۀ F |
آمارۀ دوربین-واتسون |
||||
|
709/0 |
675/0 |
0000/0 |
984/1 |
||||
|
احتمال LM بروش-گادفری |
آمارۀ LM بروش-گادفری |
احتمال بروش-پاگان-گادفری |
آمارۀ بروش-پاگان-گادفری |
||||
|
0000/0 |
21/708 |
8400/0 |
4130/0 |
||||
|
متغیرها نوع آزمون |
ضرایب رگرسیونی |
مقدار آمارۀ t |
احتمال آمارۀ t |
آزمون VIF |
|||
|
منابع راکد مالی بالقوه در بزرگی شرکت SLACK4*BIGSZ |
14/0- |
40/2- |
0165/0 |
0396/1 |
|||
|
منابع راکد مالی بالقوه به توان دو در بزرگی شرکت SLACK42*BIGSZ |
28/0- |
75/0- |
4553/0 |
2677/1 |
|||
|
بزرگی شرکت BIGSZ |
02/0 |
67/1 |
0959/0 |
2323/1 |
|||
|
عمر شرکت AGE |
24/0 |
62/6 |
0000/0 |
0213/1 |
|||
|
نسبت دارایی ثابت مشهود TANG |
32/0- |
72/12- |
0000/0 |
0355/1 |
|||
|
مقدار ثابت C |
48/0- |
13/4- |
0000/0 |
-- |
|||
|
جملۀ خودرگرسیونی مرتبۀ اول AR(1) |
46/0 |
37/18 |
0000/0 |
-- |
|||
|
ضریب تعیین |
ضریب تعیین تعدیلشده |
احتمال آمارۀ F |
آمارۀ دوربین-واتسون |
||||
|
702/0 |
668/0 |
0000/0 |
995/1 |
||||
|
احتمال LM بروش-گادفری |
آمارۀ LM بروش-گادفری |
احتمال بروش-پاگان-گادفری |
آمارۀ بروش-پاگان-گادفری |
||||
|
0000/0 |
92/778 |
8869/0 |
3431/0 |
||||
نتایج حاصل در نگارۀ (7) نشان میدهد در بین منابع مازاد (راکد) مالی، تأثیر اثر تعاملی بزرگی شرکت در منابع راکد مالی بالقوه بر سودآوری شرکتها منفی (14/0-) و با توجه به احتمال آمارۀ t (0165/0) معنادار بوده است. به هر حال، تأثیر اثر تعاملی بزرگی شرکت در توان دوم منابع راکد مالی بالقوه بر سودآوری شرکتها نیز منفی (28/0-)، ولی با توجه به احتمال آمارۀ t (4553/0) معنادار نبوده است. این موضوع نشان میدهد بین اثر تعاملی بزرگی شرکت در منابع راکد مالی بالقوه و سودآوری شرکتها نیز رابطۀ سهمی (از نوع معکوس U) وجود نداشته است. این موضوع حاکی از عدم وجود تفاوت معنادار بین میزان سودآوری ناشی از منابع راکد مالی بالقوه در شرکتهای کوچک و متوسط در مقایسه با شرکتهای بزرگ بورسی است.
این در حالی است که تأثیر اثر تعاملی بزرگی شرکت در منابع مازاد (راکد) مالی جذبشده و جذبنشده بر سودآوری شرکتها نیز مثبت و با توجه به احتمال آمارههای t معنادار بوده است. همچنین، تأثیر اثر تعاملی بزرگی شرکت در توان دوم منابع مازاد (راکد) مالی بیانشده در بالا بر سودآوری شرکتها نیز منفی و با توجه به احتمال آمارههای t معنادار بوده است. این موضوع نشان میدهد بین اثر تعاملی بزرگی شرکت در میزان منابع مازاد (راکد) مالی جذبشده و جذبنشده با سودآوری شرکتها نیز رابطۀ سهمی (از نوع معکوس U) وجود داشته است. از سوی دیگر، با اضافهکردن متغیر تعدیلگرِ بزرگی شرکت، نقطۀ بهینۀ (بیشینۀ) سودآوری (در رابطه با نسبت حقوق مالکانه به بدهی و حاشیۀ سود ناخالص به سطح تقریبی و در رابطه با نسبت جاری و حاشیۀ سود ناخالص به سطح تقریبی )) کاهش یافته است. این موضوع حاکی از وجود تفاوت معنادار بین میزان سودآوری ناشی از منابع مازاد (راکد) مالی جذبشده و جذبنشده در شرکتهای کوچک و متوسط در مقایسه با شرکتهای بزرگ بورسی است. به بیان دیگر، رابطۀ سهمی (از نوع معکوس U) بین میزان منابع مازاد (راکد) مالی جذبشده و جذبنشده با سودآوری شرکتهای بزرگتر نسبت به شرکتهای کوچک و متوسط مسطحتر بوده است؛ یعنی میزان سودآوری بهینۀ ناشی از منابع مازاد (راکد) مالی جذبشده و جذبنشده در شرکتهای کوچک و متوسط بیشتر بوده است.
نتایج مربوط به آمارۀ F نیز نشان میدهد مدلها در حالت کلی معنادار و با توجه به آمارۀ دوربین-واتسون (البته بعد از اضافهکردن جملۀ خودرگرسیونی مرتبۀ اول)، فاقد مشکل خودهمبستگی شدهاند. علاوه بر آن، نتایج مربوط به ضریب تعیین تعدیلشده نشان میدهد طی پژوهش، بین 8/66 الی 5/67 درصد از تغییرات سودآوری شرکتها تحت تأثیر اثر تعاملی بزرگی شرکت در معیارهای مختلف منابع مازاد (راکد) مالی (جذبشده، جذبنشده و بالقوه) و متغیرهای کنترلی بوده است.
با توجه به تأیید رابطۀ رگرسیونی غیرخطی از نوع معکوس U بین اثر تعاملی بزرگی شرکت در منابع مازاد (راکد) مالی جذبشده و جذبنشده با سودآوری شرکتها از یک سو، و پایینتربودنِ سطحِ نقطۀ بهینه و در نتیجه، سودآوریِ کم ناشی از منابع مازاد (راکد) مالی جذبشده و جذبنشده در شرکتهای بزرگ در مقایسه با شرکتهای کوچک و متوسط از سوی دیگر، شواهد کافی برای رد فرضیههای 1 و 2 از فرضیۀ چهارم پژوهش وجود ندارد. به هر حال، به دلیلِ عدم تأیید رابطۀ رگرسیونی غیرخطی (سهمی) از نوع معکوس U بین اثر تعاملی بزرگی شرکت در منابع راکد مالی بالقوه و سودآوری شرکتها (به عبارت دیگر، عدم وجود تفاوت معنادار بین میزان سودآوری ناشی از منابع راکد مالی بالقوه در شرکتهای کوچک و متوسط در مقایسه با شرکتهای بزرگ بورسی)، فرضیۀ 3 از فرضیۀ چهارم پژوهش رد میشود.
بحث و نتیجهگیری
همانطور که بیان شد، برحسب نظریۀ رفتاری شرکتها و طبقِ دیدگاه موافقان وجود منابع مازاد (راکد) مالی، انتظار میرود وجود منابع مازاد (راکد) مالی از طریق ایجاد فرصتهای سودآورِ سرمایهگذاری منجر به مزایای بیشتری برای شرکتها شود. همچنین، در رابطه با منابع مازاد (راکد) انسانی نیز، برخی از پژوهشگران اعتقاد به نقش پیشران و ضربهگیربودن این منابع دارند که میتواند تأثیر مثبت بر سودآوری شرکتها داشته باشد. این در حالی است که مخالفان منابع مازاد (راکد) مالی عمدتاً بر اساس نظریۀ نمایندگی معتقد هستند مدیران ممکن است از این منابع به نفع خود سوءاستفاده کنند. به بیان دیگر، وجود این منابع منجر به رفتارهای ناکارا و غیربهینه در شرکتها و بنگاههای اقتصادی میشود. در زمینۀ ظرفیتها و منابع مازاد (راکد) انسانی نیز، برخی از پژوهشگران معتقد هستند این ظرفیتهای مازاد، به ویژه در زمان مواجهشدن بنگاههای اقتصادی با بحران، بار مالی و تأثیرات منفی بر سودآوری سازمانها خواهند داشت. به هر حال، با توجه به عدم تأییدِ دیدگاه غالب در این زمینه به صورت تجربی، انتظار میرود رابطۀ بین منابع مازاد (راکد) (شامل منابع انسانی و مالی) با میزان سودآوری شرکتها به شکل سهمی (معادلۀ غیرخطی درجۀ دوم) باشد. همچنین، بیان شد برای جابهجایی کارمندان و کارکنان برای وظایف و مأموریتهای مختلف در سازمانها، در مقایسه با بهکارگیری مجدد منابع مازاد (راکد) مالی، زمان بیشتری لازم است. به هر حال، در رابطه با شرکتهای کوچک و متوسط، بازگرداندن و بهکارگیری مجددِ نیروی انسانی مازاد (راکد) آسانتر است، زیرا در اینگونه بنگاههای اقتصادی، کارمندان عمدتاً چندوظیفهای و قادر به ایفای سایر مسئولیتهایِ فاقد کارمند هستند. در مقابل، کارکنانِ شرکتهای بزرگ در مهارتهای خود تخصصِ بیشتری دارند و احتمال کمتری وجود دارد که بتوانند عدم حضور همکاران خود را جبران کنند. از این رو، به نظر میرسد میزان سهولتِ بهکارگیری مجدد منابع مازاد (راکد) سازمانی و به ویژه منابع مازاد (راکد) انسانی تابعی از اندازه و بزرگی شرکتها باشد. در نتیجه، در این پژوهش، رابطۀ غیرخطی (سهمی) بین منابع مازاد (راکد) انسانی و مالی با سودآوریِ شرکتهای بورسی، با تأکید بر عامل بزرگی شرکتها طی دورۀ زمانی 11ساله از 1402-1392 بررسی شد.
به طور کلی، نتایج پژوهش حاضر حاکی از وجود رابطۀ غیرخطی (از نوع معکوس U) بین منابع مازاد مالی جذبشده (برحسب معیار نسبت حقوق مالکانه به بدهی) و منابع راکد مالی جذبنشده (بر اساس نسبت جاری) با سودآوری شرکتها (برحسب حاشیۀ سود ناخالص) بوده است. به عبارت دیگر، نقطۀ بهینۀ (بیشینۀ) نسبت حقوق مالکانه به بدهی و نسبت جاری در بورس ایران قابل تعیین است (تأییدشدن فرضیههای 2-1 و 2-2). این موضوع بیانگر مدیریت صحیح ساختار سرمایه و میزانِ سرمایۀ در گردشِ شرکتهای نمونه است؛ به طوری که این منابع منجر به عملکرد بهینۀ شرکتها برحسب شاخص حاشیۀ سود ناخالص شدهاند. همچنین، اندازه و بزرگی شرکتها بر رابطۀ یادشده تأثیرگذار بوده است؛ به طوری که رابطۀ سهمی (از نوع معکوس U) بین میزان منابع مازاد (راکد) مالی جذبشده و جذبنشده با سودآوری شرکتهای بزرگتر نسبت به شرکتهای کوچک و متوسط مسطحتر بوده است؛ یعنی میزان سودآوری بهینۀ ناشی از منابع مازاد (راکد) مالی جذبشده و جذبنشده در شرکتهای کوچک و متوسط بیشتر بوده است (تأییدشدن فرضیههای 4-1 و 4-2). در نهایت، این امر بیانگر آن است که بسته به میزان منابع مازاد (راکد) مالی جذبشده و جذبنشده، هم دیدگاه موافقان (همراستا با نظریۀ رفتاری شرکتها) و هم دیدگاه مخالفانِ وجود این منابع (همراستا با نظریۀ نمایندگی) میتواند صحیح باشد.
دیگر نتایج حاکی از عدم تأیید رابطۀ غیرخطی (از نوع معکوس U) بین منابع مازاد انسانی (برحسب معیار نسبت رشد کارکنان به رشد فروش) و منابع راکد مالی بالقوه (برحسب ظرفیت بدهی) با سودآوری شرکتها بوده است. به بیان دیگر، نقطۀ بهینۀ (بیشینۀ) نسبت رشد کارکنان به رشد فروش و ظرفیت بدهی در بورس ایران قابل تعیین نیست (تأییدنشدن فرضیههای 1 و 2-3). این موضوع حاکی از عدم مدیریتِ صحیح منابع انسانی و منابع مالی (برحسب معیار ظرفیت بدهی) در شرکتهای تحت بررسی بوده است. در نهایت، نتایج نشان داد رابطۀ بین منابع مازاد انسانی و منابع راکد مالی بالقوه با سودآوری شرکتها مستقل از اندازه و بزرگی آنان بوده است (تأییدنشدن فرضیههای 3 و 4-3).
نتایج دربارۀ وجود رابطۀ غیرخطی (از نوع معکوس U) بین منابع مازاد مالی جذبشده (برحسب معیار نسبت حقوق مالکانه به بدهی) با سودآوری شرکتها به طور کلی موافق و همراستا با نتایج پژوهش قبلی آرژیلس-بوش و همکاران (2018) بوده است. سایر نتایج بهدستآمده، از جمله وجود رابطۀ غیرخطی (از نوع معکوس U) بین منابع راکد مالی جذبنشده (بر اساس نسبت جاری) و عدم وجود رابطۀ غیرخطی (از نوع معکوس U) بین منابع راکد مالی بالقوه با سودآوری شرکتها به طور کلی همراستا با نتایج پژوهش قبلی آرژیلس-بوش و همکاران (2018) نبوده است. به طور کلی، آرژیلس-بوش و همکاران (2018) به رابطۀ غیرخطی (از نوع معکوس U) بین منابع مازاد (راکد) مالی بالقوه (بر مبنای معیار نسبت بدهی به حقوق مالکانه) و معیارهای مختلف سنجش عملکرد شرکت (از جمله بازده دارایی، بازده حقوق مالکانه و رشد فروش) و عدم وجود رابطۀ غیرخطی بین منابع مازاد (راکد) مالی جذبنشده (برحسب معیار نسبت وجه نقد) و منابع مازاد (راکد) مالی جذبشده (بر اساس معیار نسبت هزینۀ عملیاتی به فروش) با معیارهای مختلف سنجش عملکرد شرکت دست یافتند.
همچنین، نتایج در زمینۀ عدم وجود رابطۀ غیرخطی (از نوع معکوس U) بین منابع مازاد انسانی با سودآوری شرکتها و عدم تأثیر اندازۀ (بزرگی) شرکتها بر رابطۀ یادشده، به طور کلی، مغایر با نتایج پژوهش قبلی لفوره (2023) بوده است. شاید یکی از دلایل این امر قابل قیاس نبودن شرکتهای بزرگ بورس ایران با شرکتهای بزرگ و بینالمللی استفادهشده در پژوهش لفوره (2023) باشد. لفوره (2023) به این نتیجه رسید که هم تأثیرات منفی و هم تأثیرات مثبتِ منابع مازاد (راکد) انسانی برای شرکتها و بنگاههای اقتصادی کوچک و متوسط قویتر از بنگاههای اقتصادی بزرگتر است.
نتایج پژوهش حاضر باید بر مبنای محدودیتهای زیر مدنظر قرار گیرد: اولاً به دلیلِ محدودبودن جامعۀ آماری به شرکتهای بورسیِ منتهی به پایان اسفند ماه هر سال، تسرّی نتایج به سایر شرکتها باید با احتیاط انجام شود. از سوی دیگر، در تعریف منابع مازاد (راکد) مالی و انسانی و سودآوری شرکتها اجماع نظر وجود ندارد و روشهایی متفاوت برای اندازهگیری آنها وجود دارد. از این رو، این امر ممکن است بر نتایج پژوهش اثرگذار باشد. در نهایت، در سنجش منابع مازاد انسانی، طبقاتِ کارکنان در هر شرکت و حتی در برخی از سالها نسبت به سالهای قبل در همان شرکت، بعضاً متفاوت بودهاند. از این رو، تعداد کل کارکنان در محاسبۀ این منابع مازاد مدنظر قرار گرفته و فرض بر این بوده است که افزایش و کاهش کارکنان در هر شرکت از ابتدای سال مالی و نه در طول سال مالی اتفاق افتاده است. همچنین، رشد فروش بدون تعدیل از بابتِ نرخ تورم وارد فرمول محاسبۀ منابع مازاد انسانی شده است. این در حالی است که رقم بالایی از رشد فروش ممکن است به دلیل تورم و نه رشد کارکنان بوده باشد. ضمناً در بیشتر سال-شرکتها، رشد کارکنان منفی بوده است؛ یعنی شرکتها با کاهش تعداد کارکنان در هر سال نسبت به سال قبل مواجه بودهاند. همچنین، منابع مازاد انسانی ممکن است بعضاً به صورت اختیاری و گاهی نیر به دلیل وجود منحنی یادگیری در سازمانها اتفاق افتاده باشد.
مطابق نتایج و یافتههایِ تجربیِ مطالعۀ حاضر، میتوان پیشنهادهای زیر را ارائه داد:
1- بر مبنایِ تأیید رابطۀ غیرخطی (معکوس U) بین منابع مازاد (راکد) مالی جذبشده و جذبنشده با سودآوری شرکتها، به نظر میرسد شرکتهای دارای نسبت حقوق مالکانه به بدهی و نسبت جاری زیر نقطۀ بهینه، میتوانند با افزایش نسبت حقوق مالکانه به بدهی و نسبت جاری تا نقطۀ بهینه، سودآوری خود را برحسب حاشیۀ سود ناخالص بهبود بخشند. از این رو، به سهامداران بالفعل و بالقوه پیشنهاد میشود در راستای اتخاذ تصمیمگیری بهینه در زمینۀ خرید، نگهداری یا فروش سهامِ شرکتهای بورسی، میزان منابع مازاد (راکد) مالی جذبشده و جذبنشدۀ شرکتها را مدنظر قرار دهند، زیرا نتایج تجربی پژوهش حاضر نشان داد شرکتها تا سطحی معین از این منابع میتوانند سودآوری خود را افزایش دهند و نگهداشت سطوح بالای این منابع مقرونبهصرفه نیست.
2- همچنین، با توجه به تأثیر اندازه و بزرگی شرکتها بر رابطۀ غیرخطی (معکوس U) بین منابع مازاد (راکد) مالی جذبشده و جذبنشده با سودآوری شرکتها، به نظر میرسد سودآوری بهینۀ ناشی از منابع مازاد (راکد) مالی جذبشده و جذبنشده در شرکتهای کوچک و متوسط بیشتر بوده است. از این رو، به سهامداران بالفعل و بالقوه پیشنهاد میشود در راستای اتخاذ تصمیمگیری بهینه در زمینۀ خرید، نگهداری یا فروش سهامِ شرکتهای بورسی، این موضوع (بزرگی شرکتها) را نیز مدنظر قرار دهند.
3- در نهایت، با توجه به عدم تأیید رابطۀ غیرخطی (معکوس U) بین منابع مازاد انسانی (بر اساس معیار نسبت رشد کارکنان به رشد فروش) و منابع راکد مالی بالقوه (برحسب ظرفیت بدهی) با میزان سودآوری شرکتها، به نظر میرسد مدیریتِ منابع انسانی و منابع مالی (برحسب معیار ظرفیت بدهی) در شرکتهای بورسی، صحیح و بهینه نبوده است. از این رو، به مدیران مالی و اجرایی شرکتهای بورسی پیشنهاد میشود در راستای مدیریت صحیح نیروی انسانی و ظرفیت بدهی، ضمن اعمالِ دقت بیشتر، بستر لازم را فراهم کنند.
موارد زیر نیز برای انجام پژوهشهای آتی پیشنهاد میشود:
1- بررسی تأثیر مکانیسمهای راهبری و کنترلی از جمله درصد مالکیت سهامداران نهادی، استقلال هیئتمدیره، کیفیت حسابرسی، کیفیت کمیتۀ حسابرسی و ... بر روی رابطۀ بین
منابع مازاد (راکد) مالی و انسانی با سودآوری شرکتها.
2- تعیین نقطۀ بهینۀ منابع مازاد (راکد) و انسانی در سطوح صنایع مختلف بورسی.
3- بررسی رابطۀ بین منابع مازاد (راکد) و انسانی با سودآوری شرکتهای زیانده در مقایسه با شرکتهای سودده.
4- استفاده از سایر شاخصها و معیارهای سنجش منابع مازاد (راکد) مالی، انسانی و سودآوری شرکتها (از جمله استفاده از معیارهای نوین و ترکیبی سنجش عملکرد) در تبیینِ نقطۀ بهینۀ منابع مازاد (راکد) مالی و انسانی در شرکتهای بورسی.
5- بررسی تأثیر شرایط اقتصادی (از جمله رونق یا رکود اقتصادی) و تأثیر تغییرات راهبردی و ناگهانی بر رابطۀ بین منابع مازاد (راکد) مالی و انسانی با سودآوری شرکتها.
6- بررسی رابطۀ بین منابع مازاد (راکد) و انسانی با سودآوری در شرکتهای دارای محدودیت مالی در مقایسه با شرکتهای فاقد محدودیت مالی.
یادداشتها
[i] Levin, Lin & Chu
[ii] Level
[iii] Panel with fixed effect
[iv] Breusch-Godfrey LM
[v] Breusch-Pagan-Godfrey
[vi] Variance Inflation Factors (VIF)
[i] Flatter
[ii] Pooled/Panel
[iii] Gross Profit Margin (GPM)
[iv] Gross Profit Margin (GPM)
[v] Slack
[vi] Human Resource Slack
[vii] Equity to Debt (ED)
[viii] Current Asset to Current Liability= Current Ratio (CR)
[ix] Debt Capacity (DC)
[x] SIZE
[xi] AGE
[xii] TANG
[xiii] Big Size (BIGSZ)
[i] Agency Theory
[ii] Behavioral theory of the firm
[iii] Absorbed Slack
[iv] Recoverable Slack
[v] Unabsorbed Slack
[vi] Available Slack
[vii] Potential Slack
[viii] Fungible
[ix] Redeployed
[x] Versatile